میخوان برا عزیزانت جانشین بیارن
میخوان زندگیشون جریان پیدا کنه چقدر سخته حقشونه ولی سخته نظاره گر باشی نتونی کاری بکنی سخته چقدر کم میارم کلمه ای پیدا نمیکنم احساسم بیان کنم به زمین چنگ میزنی از شدت دردش شاید دردت کمتر شه اشکت جاری نشه ولی بازم سختیشه زیاده
تو دلت چنگ میزنن خالی میشه دلت اتیش میگیره اشکت جاری میشه برای تسکینش اما نمیشه
بیخیال میشی با خودت میگی شاید یادت بره اما یهو میچرخه انگار روز اول رفتنتونه چرا رفتیدید .
خدایا چرا درک نمیکنم حکمتت
روزمرگی های من...برچسب : نویسنده : fkhaste24680 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 21:57
برچسب : نویسنده : fkhaste24680 بازدید : 39 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 21:57
کاش میشد مثل یه کیسه بوکس بود هرچی آدمو میزدن بازم به شکل اولش برمیگشت بدون هیچ تغییری ولی حس میکنم مثل یه ظرف بلورم که خورد شده بار هر ضربه کوچیک خوردتر میشه تحمل ندارم هر روز بدتر از دیروز هر سال بدتر پارسال .
کاش میشد مرد بی آنکه مادرم بفهمد .....
روزمرگی های من...برچسب : نویسنده : fkhaste24680 بازدید : 34 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 21:57
همیشه بهش فکر میکردم بزرگترین گناهم ناحقی به اون میدونم تو دنیای مجازی چک میکنم ولی چون نمیتونستم کاری بکنم ارتباطی نبور حالا یهو یه عکس دونفره گذاشت من موندم اولش تو دلم خالی شد ولی خو زندگی همینه براش بسیار آرزوی خوشبختی میکنم چون لیاقتشو داره از صمیم قلبم امیدوارم همیشه شاد باشه ولی همه خاطره ها کلا یادآوری شد.
روزمرگی های من...برچسب : نویسنده : fkhaste24680 بازدید : 38 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 21:57